something is happening, not only to me.
seems it was yesterday as i used to look at your eyes and see the heaven.
now it is cold again, outside and inside.
there is a lot to do. first of all i do have to find my mouse.
what am i going to do with a flat dumb keyboard like you.
------------------------------------------------------------------------------------
there should be...still...another way, told the mouse and went away.
how could it...anyway...
از سفر برگشتم.
در سفر دسترسي به اينترنت اندک بود.
مشکلات زيادي بودند و هستند که بايد بهشان مي رسيدم.
الان که دوباره به سر خونه و روزمره برگشتم خيلي چيزها وارونه و واژگون شده اند.
از جمله بلاگ بدبخت شيزوفرني.
همه چيزو سپرده بودم دست قلي. ولي قلي بعد از سفر من به ايران گويا دوباره عازم هند شده و بايد به کارهاي جدی تری می رسيده. رفته دوباره پارچه و لباس بياره.
خلاصه وبلاگ شيزوفرني خورد و خاکشير شده که بايد دوباره سرهم بندي بشه.
اميد به اينکه بتونم کم کم دوباره راش بندازم. در قالبي نو وشايد هم با مطالب نوتر!
- no fight , no glory -
منو ميشناسين؟
ممکنه جائي همديگرو ديده باشيم...
يا از هم چيزي ديده باشيم. منظورم توي اينترنه.
صدات بنظرم آشنا مياد ولي کمرنگ.
------------------------------------------
بوي يار مي آيد.
دستم را بگير...خسته ام.